رادینرادین، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

وبلاگ خاطرات مامان و بابا برای رادین عزیزمون

سونو گرافی های پسرم

1393/2/22 18:38
نویسنده : آسمان
2,861 بازدید
اشتراک گذاری

رادین عزیزم اولین سونوی تو در هفته هشتم بارداری بود یه جورایی بالاجبار بود تا ببنیم تو سالم هستی یا نه که خوشبختانه قلبت تشکیل شده بود وتو شیرمرد من از آنفولانزایی که گرفتم جان سالم به در بردی و مقاومت کردی ومن به داشتن پسری مثل تو افتخار کردم

 

دومین سونو تو هفته دوازدهم بود که به اصلاح بهش میگن سونوی ان تی برای تشخیص سندرم دان هست !!!!  وقتی با بابا رفتیم سونو خانم دکتر گفتن جنین سرپا وایساده وهرچی سرفه کردم تو تکون نخوردی و گفت  برو شیرینی بخور آب بخور تا تکون بخوره من هم کلی شکلات خوردم آبمیوه خوردم ودوباره خانم دکتر منو سونو کرد وتو هنوز سرپا وایساده بودی و نچرخیده بودی که خانم دکتر با خنده گفت از حالا داره سرت بازی در میاره و شیطون هست و گفت برو تا میتونی راه برو و آخرین نفر بیا خلاصه من هم تا تونستم راه رفتم و شدیم نفر آخر این بار چرخیده بودی و خانم دکتر پشت گردنت و تیغه بینی ات رو چک کرد که همه چیز خوب بود و من پرسیدم بچه ام چیه گفت دختره که ناز میکنه از حالا عشوه میاد برامون ومن با خیال دختر بودن تو بودم ولی یه خانمی همون موقع گفت اگه جنین سرپا هست بچه پسره!!!!!!!!!!!!

سونوی بعدی تو هفته بیستم بارداری بود سونوی سلامت دقیقا روز 25 بهمن 1392 بود دوباره رفتم پیش خانم ویولت ادیب ، دراز کشیدم دل تو دل نبود می خواستم بیینم چه قدر بزرگ شدی و جنسیتت چی هست؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خلاصه خانم دکتر داشت سونو میکرد و میگفت همه چیز خوبه که من ازش پرسیدم بچه ام چی هست ؟ اون هم با اطمینان خاطر گفت معلومه دیگه پسره

من هم با تعجب و مثل این که دچار شوک شده بودم گفتم واقعا؟پسره؟ گفت آره و با علامت توی مانیتور بیضه هاتو به من نشون داد و من باور نمی کردم بهش گفتم آخه دفعه قبل شما گفتین دختره!!!!!!!!!!!!

به من میگفت مگه بچه چندمت هست دختر میخوای؟گفتم نه فقط تعجب کردم و ازش خواستم چهره ات رو نشونم بده و اون گفت باید سه بعدی باشه این جوری مشخص نمیشه و من هم هواسم رفته بود به پسر بودن تو و هیچی نگفتم و اومدم بیرون !

نمیدونم چرا بغض گلومو گرفته بودم و هی اشک میریختم و همه نگام میکردن تو دلشون میگفتن لابد بچه اش دختره داره اشک میریزه!!!!!!!!!!!

ولی این اشک شوق بود به بابات گفتم تو پسملی و اون خیلی خوشحال شد آخه شرط کرده بود تو گل پسر هستی و من همون لحظه استرس ختنه تو اومده بود سراغم وهی اشک میریختم وهی میگفتم من نمیتونم پسرمو ختنه کنم تو باید با مامانم ببرین ختنه کنین!!!!!!!!!!!!!!!

نمیدونم چرا این فکر ختنه اومده بود سراغم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خلاصه گل پسرم تاج سرم فیلم هفته بیستم رو برای یادگاری از دکتر گرفتیم ولی عکس سه بعدی نشد دیگه قسمت نبود ولی همش ناراحتم که چرا به دکتر نگفتم برای چند ثانیه بره سه بعدی تا من چهره نازتو ببینم 

سونوی بعدی تو هفته بیست وهشتم بود وقتی رفتم دکتر ، دکتر زنانم خودش توی مطب گفت که باید سونو بشی منو سونو کرد و به من گفت وزن جنین کمه زیر خط نرمال هست 

باید پروتئین بیشتر بخوری مایعات بخوری و یه شیرخشک مکمل به من داد روزی یک عدد امگا 3 داد و گفت هر روز پریناتال هم بخور

من هم خیلی نگرانت بودم فکر میکردم مامان بدی هستم که تو ضعیف هستی، عذاب وجدان داشتم وخیلی غصه میخوردم و دعا میکردم تو سالم باشی و وزن بگیری

بالاخره بعد از سه هفته تغذیه رفتم سونو کردم دلم نیومد وزنت رو ندونم تو 33 هفته تمام رفتم سونوگرافی شکراللهی که کاملا یک دفعه شد دندون درد شدید داشتم رفتم مطب دکتر دهقان گفت من تو سه ماه سوم بارداری دندون رو عصب کشی نمیکنم چون برات خطرناکه وباید تحمل کنیغمگین

خلاصه من هم به بابای گفتم تا این جا اومدیم حداقل بریم سونو کنیم

بعد رفتیم سونو کردیم و خدا روشکر گفت وزنت 2100 گرم هست وخوبه و چیزای دیگه هم همگی خوب بودن و خیلی خوشحال شدم و همین به من انگیزه داد تا دندون دردمو به خاطر شاهزاده کوچولو تحمل کنممحبت

سونوی بعدی رو خانم دکتر تو مطب خودش تو هفته 35 تمام انجام داد و گفت همه چیزت خوبه ووزنت رو تقریبا گفت 2400 گرم  ولی من همش دوباره به این فکر میکردم که نکنه وزنت کم باشه و تلاش میکردم برای وزن گیری پسمل طلای خودم

 

 

پسندها (1)

نظرات (0)